A0:  عاشقانه...

*نه شاعرم تا بتونم واسه نگاهت غزل بگم / نه قادرم

تا بتونم واسه چشات قصه بگم

فقط اینو خوب میدونم تا زند ه ام تا جون دارم دوست

دارم . . .

 

*دوستی هدیه ای یپیچده در روبان نیست که کسی روز تولد به کسی هدیه کند . دوستی قلب من و این دل توست که در این راه بهم هدیه کنی

 

*دگر حس شقایق را نداری ، هوای قلب عاشق را

 

نداری و از چشمان خونسرد تو پیداست

که دیگر حس سابق را نداری . . .




نظرات شما عزیزان:

دیوانه ی عصیانگر
ساعت22:29---23 شهريور 1389
می رفت و می گفت و لحظه ای هم شک نمی کرد؛پا به هر واحه ای می گذاشت مونس اش کوچهها بودند و گندیده اب هایی که از پنجره ها بر سر اش می ریختند.می رفت، می گفت، فریاد می زد،نجوا می کرد، در دل شب پرسه می زد و میان اشک اش می خندید و میان خنده می گریست،می گفتند جنی شده ، می گفتند دیوو است در هیبت ادم، می گفتن جنگلی است،می گفتن و می گفتن... لحظه ای هم شک نمی کرد و ادامه می داد.خوب دیوانه بود دیگر.من هم دیوانه ام . می روم می گویم و لحظه ای هم شک نمی کنم.می گویم هذیان ها و پریشانی های یک دیوانه ی عصیانگر را... .

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : 24 شهريور 1389برچسب:, | 14:10 | نویسنده : senator |
.: Weblog Themes By RoozGozar.com :.

  • قالب وبلاگ
  • اس ام اس
  • گالری عکس
  • cache01last1475337808